125. حتی خورشید نمیده این حسو به رمین ..

ساخت وبلاگ
پیچید تو پارکینگ و بعدِ یه دور چرخیدن بالاخره یه جایِ پارک پیدا کرد. وایساد. ماشینو خاموش کرد. ساعت از ۲ گذشته بود. همه جا تاریک ظلمات بود و فقط نورِ پروژکتورِ بزرگی که کمی اونطرف تر برای روشناییِ پارکینگ کار گذاشته بودن، گوشهٔ صورتشو روشن کرده بود. برگشت طرفم. هنوز چشمایِ طوسیش برق می زدن. توش پر 125. حتی خورشید نمیده این حسو به رمین .....
ما را در سایت 125. حتی خورشید نمیده این حسو به رمین .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pavements بازدید : 121 تاريخ : پنجشنبه 8 تير 1396 ساعت: 18:54

فن روشن بود و هوایِ اتاق خنک شده بود. کتابِ دزیره دستم بود و داشتم به ژان باتیست‌ِ دوستداشتنی فکر میکردم، به تنفرم از ناپلئون! و به بختی که با دزیره یار بود. به اینکه بعضی آدما انگار یه جایی تو زندگی نشون میدن که لیاقت بهتر از ایناشو دارن و به بهترینا هم می رسن. کتابو بستم و برگشتم سمتش. موهاشو فوت 125. حتی خورشید نمیده این حسو به رمین .....
ما را در سایت 125. حتی خورشید نمیده این حسو به رمین .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pavements بازدید : 135 تاريخ : پنجشنبه 8 تير 1396 ساعت: 18:54

ولی اشکام ریختن شونه هاتو شُست خیلی چیزا گفتم که الان پشیمونم صورتم سفیده، مثِ گچِ خونه س! گفتی بچگونه ام !!     + آهنگی که چند سال پیش وقتی پیش دانشگاهی بودم با بچه ها گوش می دادیم .. حالا این تیکه ش چقدر شبیهِ توئه ..!! تو، حرفات، کارات .. برچسب‌ها: زِدبازیتاريخ چهارشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۶سـاعت 23:39 ن 125. حتی خورشید نمیده این حسو به رمین .....
ما را در سایت 125. حتی خورشید نمیده این حسو به رمین .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pavements بازدید : 115 تاريخ : پنجشنبه 8 تير 1396 ساعت: 18:54

دیروز از باشگاه یکراست رفتم سمتِ خونه ش. همین که پیچیدم تو خیابون "س"، ماشینشو دیدم که از روبروم اومد و بدونِ هیچ توقفی، با سرعت رد شد و رفت. تو یه خیابونِ فرعی انقدری سرعت داشت که فقط یک لحظهٔ کوتاه بتونم ببینم یه دختر پشتِ فرمونه. مطمئنم ماشینِ خودش بود. اشتباه نمی کنم. خودشم توش نبود چون اگه بود 125. حتی خورشید نمیده این حسو به رمین .....
ما را در سایت 125. حتی خورشید نمیده این حسو به رمین .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pavements بازدید : 117 تاريخ : پنجشنبه 8 تير 1396 ساعت: 18:54

دیشب ساعتِ ۱۱ و خورده ای، زنگ زدم بهش! بعد از اینکه کلی بوق خورد، همین که گوشیو برداشت، همونطور که گریه می کردم داد زدم: ماشینتو کوبیدم تو دیواااار .. حالا بیا ببرش !!   +آره عمداً کوبوندم. ولی نه دیوونه ام، نه آزار دارم. فقط بزرگترین مشکلِ من اینه که نمی تونم حرفِ دلمو بزنم. نمی تونم مثلِ آدم حرفا 125. حتی خورشید نمیده این حسو به رمین .....
ما را در سایت 125. حتی خورشید نمیده این حسو به رمین .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pavements بازدید : 101 تاريخ : پنجشنبه 8 تير 1396 ساعت: 18:54

بعد از چهار روز نشستن جلویِ دریا و خیره شدن به افقش و گوش دادن به صدای موجاش و فکر و فکر و فکر .. حالا احساس می کنم درایِ بیشتری باز شده به روم. خواستم چند روز تنها باشم. تنهایِ تنها! با یه سکوتِ بی انتها .. و الان که برگشتم خونه و دوباره گوشهٔ اتاقم، خودمو رو تخت جمع کردم و از پشتِ اشکام، یه چشمم 125. حتی خورشید نمیده این حسو به رمین .....
ما را در سایت 125. حتی خورشید نمیده این حسو به رمین .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pavements بازدید : 138 تاريخ : پنجشنبه 8 تير 1396 ساعت: 18:54

رو تخت دراز کشیده م و پاهامو تکیه داده م به دیوار. جزوهٔ دارویی رو صورتم فرود اومده و چشمامو بسته م. پنجره بازه تا شاید هوایِ تازه حالمو یه کم بهتر کنه. احساس می کنم تویِ سرم، از شقیقهٔ راست به چپ یه میلهٔ فلزی رد کردن که دردش داره از چشمام بیرون می زنه. از بی خوابی، از گریه و از دودِ سیگارایی که نک 125. حتی خورشید نمیده این حسو به رمین .....
ما را در سایت 125. حتی خورشید نمیده این حسو به رمین .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pavements بازدید : 105 تاريخ : پنجشنبه 8 تير 1396 ساعت: 18:54

سرِ تقاطعِ خیابون کوهیار و فیاضی نشسته‌م تو ماشین. این بار دیگه بارون نمیاد. آسمون صافه. بگردی ستاره هم داره. تنهام؛ برعکسِ همیشه! نزدیکایِ تابستونه، ولی من سردمه. شیشه رو میدم پایین و دستمو می برم بیرون. چشمام بسته س. چند دقیقه بعد یه ماشین وایمیسه کنارم و صدام می کنه. نمی دونم کیه ولی می دونم چیک 125. حتی خورشید نمیده این حسو به رمین .....
ما را در سایت 125. حتی خورشید نمیده این حسو به رمین .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pavements بازدید : 131 تاريخ : پنجشنبه 8 تير 1396 ساعت: 18:54

یه پستی دیدم که نوشته بود: اونجایی که به خاطرِ علاقه ت، بهش اجازه میدی از خط قرمزات عبور کنه دقیقاً همونجا داری اشتباهِ بزرگی می کنی !   فکر کردم دیدم اگه اینجوریه پس من اشتباه کردم پشتِ اشتباه .. شاید از اول ...   مامان میگه این قرصا چیه میخوری؟‌ حرف نمی زنم. فقط میشینم کنارش و دستامو دورِ بازوش ح 125. حتی خورشید نمیده این حسو به رمین .....
ما را در سایت 125. حتی خورشید نمیده این حسو به رمین .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pavements بازدید : 121 تاريخ : پنجشنبه 8 تير 1396 ساعت: 18:54

طولانیه. دوست نداشتین نخونین چون اصلاً حالش خوب نیست این نوشته و این روزایِ من ..   با بچه ها قرار گذاشته بودیم بعد از آخرین امتحان، شام بریم بیرون. قرار همون رستورانِ همیشگی بود ولی چون سروی میخواست سفارششو از گالری بگیره، گفت بریم پالادیوم. هم خرید می کنیم، هم هدیهٔ هومنُ تحویل میگیره، هم می ریم 125. حتی خورشید نمیده این حسو به رمین .....
ما را در سایت 125. حتی خورشید نمیده این حسو به رمین .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pavements بازدید : 128 تاريخ : پنجشنبه 8 تير 1396 ساعت: 18:54